درباره کتاب آخرین روزهای زندگی آلبر کامو:
کتاب آخرین روزهای زندگی آلبر کامو اثر ژوزه لانزینی و ترجمه عباس عبدالملکی از انتشارات نگاه می باشد.
آلبر کامو از طبقهی کارگر برخاست. پدرش در جنگ مرد و مادرش برای تأمین خانواده کارهای خدماتی میکرد. بنابراین او با فقر بزرگ شد. این تربیت البته از بسیاری جهات بسیار خاموشانه بود. مادر کامو کر و تا حد زیادی لال بود. زنی بود عامی که جز چندصد واژهی اندک چیز بیشتری نمیدانست. مادربزرگش هم که با آنها زندگی میکرد چنین بود. سکوت در رمانها و فلسفهی کامو حضور پررنگی دارد که بازتابی است از خاموشی دوران کودکیاش. اساسِ کتابِ آخرین روزهای زندگی آلبر کامو همین سکوت زندگی این فیلسوف است در مواجهه با مادری که خاموشی گزیده بود.
بخشی از کتاب :
“خیلی جوونه…” فقط این دو کلمه را گفت و تا می توانست سعی کرد آنها را خوب ادا کند. دو کلمه پس از سکوتی طولانی؛ سکوتی که همچون بیابانی در آن جملات ناگفته، غمگین و مبهم بسیاری نهفته بود. نتوانست گریه کند. گوی آتشین بزرگی راه گلویش را بسته بود و داشت تا اعماق جانش را می سوزاند و اشک هایش را می خشکاند. برادرزاده هایش پل و لوسین کمی عقب ایستاده بودند و از اینکه گریه و زاری نمی کرد کمی متعجب بودند.
آن دو بی حرکت همدیگر را در آغوش کشیدند و منتظر ماندند، در حالی که نمی دانستند چه بکنند و چه بگویند، حتی نمی داستند چه رفتاری کنند. نگاه پیرزن بی اختیار به عکس روس کمد افتاد بود. او آنجا بود، در بارانی یخ زده اش با سیگاری در دست و نگاه یک وری اش؛ نگاهی که نمی توانست با نگاه مادرش تلاقی کند. نگاهش از مهر و بی خیالی است. نگاهی که بسیاری معتقد بودند بی تفاوتی را در آن می خوانند که او هیچ وقت انکارش نکرده بود، شاید برای اینکه مجبور به توجیه این “ناتوانی ذاتی” نباشد که از لحظات طولانی بی گفت و گوی کنار مادرش به ارث رسیده… موهای پیرزن سفید شده بود و صورتش گرد افتاده بود، اما بینی کوچکش را صاف نگه داشته بود و نگاهی گرم و زیبا با چشمان بلوطی داشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.